آیا ترجمه، ارزش متن اصلی را حفظ میکند؟ مروری برنظریات والتر بنیامین دربارهی ترجمه
والتر بنیامین اندیشمندی بود که آرزو داشت یک منتقد ادبی شود. او علاوه بر ترجمه اشعار شارل بودلر، مقدمه ای با عنوان «وظیفه مترجم» بر «تابلوهای پاریسی» او نوشت و نظریه های فلسفی خود را درباره ترجمه شرح و بسط داد.
هدف از نوشتن این مقاله این است که با تطبیق نظریه های بنیامین با دیگر صاحب نظران ترجمه، رویکرد مناسب به ترجمه تبیین شود. از آنجا که بنیامین سخت طرفدار ترجمه تحت اللفظی بود، به همین دلیل بیشتر به این مقوله و نیز مولفه زبان محض و وفاداری به متن اصلی پرداخته می شود.
ترجمهی تحتاللفظی
والتر بنیامین نویسنده و منتقد و مترجم آلمانی تکیهی زیادی به حفظ اصالت متن در ترجمه داشت. وی نوشتهای تحت عنوان «Task of the Translator» دارد که در این متن تئوری خود در زمینهی ترجمه را بیان میکند؛ ترجمه نباید راهی برای انتقال اطلاعات از زبانی به زبان دیگر باشد بلکه مترجم باید اطلاعات را به بهترین شکل به زبان دیگر انتقال دهد حتی اگر آن اطلاعات غلط باشند. آنچه در ترجمه برای بنیامین اهمیت زیادی داشته است حفظ خلاقیت و اصالت نویسنده در برگردان آن، به زبانهای دیگر است. وی شدیداً طرفدار ترجمهای تحتاللفظی بوده است. درواقع ترجمه باید راهی برای آشتی و یک سویی بین زبانها باشد. ترجمه کمکی به نویسنده است تا هدف خود را در قالب زبانهای دیگر گسترش دهد.
عدهای معتقدند که انتقال واژههای زبان مبدأ به مقصد در ترجمه، باعث صدمه به معنا و محتوای نوشته میشود و با ترجمهای تحتاللفظی مخالفاند. هریک از مترجمین مشهور در دورههای مختلف، تئوریها و ایدههای مختلفی برای ترجمه دادهاند و نامهای مختلفی روی آن گذاشتهاند ولی همهی آنها یک ایدهی مشترک دارند آنهم انتقال معنا در ترجمه است.
St. Jerome و Cicero دو تن از مترجمان کتاب مقدس هستند و ایدهی اصلی آنها در مقابل ترجمهای تحتاللفظی است. Cicero معتقد است که در ترجمههایش بیشتر به حفظ عقاید و ملموس بودن جملات تکیه کرده است. درواقع خواستهی اصلی او حفظ چهارچوب مطلب بوده و بهجای استفاده از ترجمهای کلمه به کلمه از ترجمهای معنایی بهره برده است. St. Jerome نیز طرز فکری مشابه به Cicero درزمینهی استفاده از ترجمهای معنایی بهجای ترجمهای لفظی دارد. مارتین لوتر، کشیش متجدد و مترجم آلمانی نیز از ترجمهای لفظی دوری کرد. وی از مترجمان کتاب مقدس به زبان آلمانی بود و این طرز فکر در ترجمه را تا جایی پیش برد که وی را به جرم تحریف کتاب مقدس از کلیسا اخراج نمودند.
باگذشت زمان در قرن بیستم رویکردهای مربوط به ترجمه هم تغیر یافت. نظریهپردازان به دودستهی نظریهپردازان زبانشناسی مانند Eugene Nida و Peter Newmark و نظریه شناسان فلسفی مانند Steiner و Derrida تقسیم میشوند.
Eugene Nida زبانشناس آمریکایی، نظریهی همارزی پویا در ترجمه یا «Dynamic Equivalence» را ارائه داد. وی معتقد است هیچ ترجمهی صد در صد دقیقی وجود ندارد زیرا هیچ دوزبانی شبیه هم نیستند ولی ما میتوانیم تأثیر متن ترجمه شده را به متن اصلی نزدیک کنیم. از دیدگاه نایدا، تفاوت ترجمههای مختلف سه دلیل اصلی دارد؛
- توجه به محتوا و یا توجه به فرم. در برخی نوشتهها حفظ محتوا اهمیت بیشتری نسبت به حفظ فرم و قالب جملات دارد و بالعکس
- اینکه هدف مترجم چه باشد. انتخاب با مترجم است که بخواهد تمام وجوه موضوع را به خواننده بفهماند و یا فقط عین پیام را انتقال دهد با این احتمال که برخی قسمتها براثر ترجمه گنگ به نظر برسد.
- نوع مخاطب
به عقیدهی نایدا، در ترجمه برای کلمات هیچ معادل کاملاً یکسانی وجود ندارد ولی مترجم باید به دنبال راهی برای استفاده از نزدیکترین معادل باشد. معادلی که در زبان مقصد عامیانه و قابلفهم باشد.
از نگاه Peter newmark ترجمه به دودسته تقسیم میگردد؛
- ترجمه معنایی. در این دیدگاه اولویت با انتقال دید و ایدهی نویسنده است. چنین ترجمهای را نمیتوان بهراحتی فهمید.
- ترجمه پیامی. این نوع از ترجمه اولویت را خواننده میدهد و کلمات را به شکلی تغییر میدهد که متن به چشم خواننده روان به نظر برسد.
والتر بنیامین تمرکزش را روی کلمه به کلمه ترجمه شدنِ اثر میگذارد و نه روی انتقال محتوا. وی معتقد است که هیچ ترجمهای، ارزش برابر با خود اثر را ندارد. عدهی زیادی با این گفتهی بنیامین مخالفت دارند چون معتقدند مترجم با استفادهی درست از واژگان و عبارات میتواند ارزش اثر را حفظ کند.
حفظ جذابیت اثر برای مخاطبان بعد از ترجمه
بنیامین میگوید «هیچ شعری برای خواننده، هیچ تصویری برای بیننده و هیچ سمفونی برای شنونده نیست». وی در نوشتههای خود ارزشی برای مخاطب قائل نبود درواقع برای درک بهتر خواننده حاضر به تغییر الفاظ نمیشد درصورتیکه همهی ما میدانیم که اثر بدون مخاطب ارزشی ندارد. یک ترجمه اگر به شکل درست انجام نگردد نمیتواند تأثیرگذاری اثر را حفظ کند.
ذهنیت Peter newmark کاملاً در مقابل طرز فکر بنیامین است. به عقیدهی ارزش هر اثر هنری به تعداد مخاطبانش است.
رولان بارت ارزش جایگاه خواننده را با مقالهای تحت عنوان «مرگ مؤلف» بیان میکند. وی معتقد است که هرچقدر هم که یک مطلب از فرهنگهای مختلف استنباط شده باشد و مؤلف برای نوشتن آن عمر خود را صرف کرده باشد، بازهم بهپای ارزش مخاطب نمیرد. وی در پایان مقالهاش، بهای تولد خواننده را، مرگ مؤلف میداند.
میشل فوکو، هدف هر نویسنده را از نوشتن، تأثیرگذاری بر روی خواننده میداند. ازاینرو ترجمه هم باید بر اساس همین اصل پیش برود. متن باید به شکلی انتقال یابد که به هدف نویسنده یعنی ارتباط با خواننده نزدیک باشد. وی میگوید تنها زمانی ارزش اثر ترجمهشده با نوشتهی اصلی فاصله دارد که مترجم دانش کافی از زبان مقصد نداشته باشد و نداند که چه مینویسد. بقای هر اثر نشاندهندهی ارزش واقعی اثر است و مترجم هم از طریق بازآفرینی اثر، طول عمر اثر درگذشت سالها را تضمین مینماید.
خلاقیت در ترجمه
بنیامین میگوید «شما برای درک درست از محتوای یک متن ترجمهشده، باید به زبان مبدأ آن را بخوانید»
مترجم در وهلهی اول یک خواننده است و بعداً به سراغ ترجمه متن میرود. مترجم، متن را میخواند، آن را در ذهن خود حلاجی میکند و درنهایت آنچه از نوشته فهمیده است را به شکل خلاقانهای به زبان مقصد تبدیل میکند. در اصطلاح، به عمل انتقال و استخراج مناسب مفاهیم برای فهماندن بهتر آنها به خواننده، هرمونوتیک (Hermeneutics) میگویند.
تکیهی بنیامین بر روی زبان محض است. آنچه نه محتوایی دارد و نه بهسادگی قابلانتقال است.
دانلود رایگان مقاله از ایران پیپر
دیدگاهتان را بنویسید