ترجمه چیست؟ توضیح چیستی فرایند ترجمه
جهت درک ترجمه به شیوهای سریع و قابلدسترس، میتوان با جملهای از جرج استینر شروع کنیم که در کتاب خود –پس از بابل- در مورد ابعاد مختلف ترجمه اینگونه نوشته است: «تمامی فعالیتهای مرتبط با برقراری ارتباط، کارهایی هستند که به ترجمه ارتباط دارند».
در مفهومی وسیع، میتوان گفت که ما مستمراً با برخی از فرایندهای ترجمه سروکار داریم. سخنرانی ما، برداشت و تلقی ما، ایدههای ما، حالات صورت ما، حرکات ما و تعبیر و تفسیرهای ما، همگی فراوردههای یک پویایی پیچیده در ترجمه میباشند. بهسختی میتوان فعالیت روزانهای را یافت که شامل برخی از انواع ترجمه نباشد. باید تعبیر و تفسیرهای موسیقیایی، بصری و گفتاری را در زمرهی کنشهای مرتبط با ترجمه تلقی کنیم. ما در تعامل با سایر افراد، ژستهای صوتی و فیزیکی را ترجمه میکنیم تا به درک کاملی از مضمون و محتوای گفتگو برسیم. بازیگران کلام خود را در قالب اصوات، ژستها و حرکات، ترجمه و اجرا میکنند. یک پیانیست، نُتهای پیانو را ترجمه میکند و یک رهبر ارکستر، روح ارکستر را برای موزیسینها ترجمه میکند، آنها نیز بهنوبه خود به نتهایی که از روی کاغذ میخوانند، جان میبخشند.
همین وضعیت را میتوان راجع به نویسندگان، آهنگسازان و هنرمندان فعال در فضای چندرسانهای نیز تعمیم داد، چراکه آنها نیز دیدگاههای خود را به احتمالاتِ رسانهی مربوطهشان تبدیل میکنند؛ لازم به اشاره به ترجمههایی نیست که از یک رسانه به رسانهای دیگر انجام میگیرد: رمان به فیلم، اصوات موسیقیایی به تصاویر بصری و تصاویر به اصوات موسیقیایی. یافتن فعالیتهای بشری که به طریقی در عمل ترجمه دخیل نباشد، دشوار است.
پرسش «ترجمه چیست؟» فوری به پرسشهای دیگری منجر خواهد شد، مثلاً «چرا ترجمه اهمیت دارد؟». ویرایش گراسمن با فصاحت، در کتابی که باهمین عنوان (چرا ترجمه اهمیت دارد؟) منتشرشده است، به این مسئله پرداخته است. نقلقول کوتاهی از این کتاب، برای خواننده، اهمیت ترجمه را برای پیشرفت تمدنها روشن میسازد:
«ترجمه توانایی ما را در واکاوی ادبیات، اندیشهها و احساساتِ مردم جوامع مختلف و دوران مختلف گسترش میدهد. ترجمه به ما اجازه میدهد تا دگرگونی بیگانه به آشنا را درک کنیم و اندک زمانی به دنیای خارج از خود، پیشداوریها و سوءبرداشتهایمان سفر کنیم. ترجمه باعث بسط و گسترش جهان ما و آگاهی ما در سطحی بسیار گسترده و وصفناپذیر میگردد».
در دنیای امروز که ملل و زبانهای مختلف روزانه باهم در تعاملاند، ترجمه اهمیت دارد. بااینحال، در دنیای دانشگاهی با مفهوم ترجمه و روش ترجمه همچنان مانند فرزندخوانده رفتار میشود و مخاطبان عام ایدهی چندانی راجع به اینکه در فرایند ظریف تبدیل متن از زبانی به زبان دیگر (مثلاً ترجمه از زبان فارسی به انگلیسی)، چه نهفته است ندارند. بخشی از مسئله، به خود مترجمان برمیگردد؛ ما بهعنوان مترجم، در آموزش و آگاهیرسانی به عموم درزمینهی چیستیِ ترجمه بهخوبی عملنکردهایم. همین امر را میتوان در قالب دشواریهایی که مخاطبان هنگام مواجهه با موسیقی مدرن دارند، توضیح داد. کارها و آثار آهنگسازان قرن بیستم، برای شوندگان خیلی قابلدسترسی نیستند؛ مانند مترجمان، آهنگسازان و منتقدان موسیقی نیز در ارائه مهارتها و ابزار لازم به مخاطبان جهت گشودن راه بهسوی آثار آهنگسازان مدرن، ناکام ماندهاند.
جهت درک بهتر چارچوب مفهومیِ ترجمه، تصویر «پل» قادر است کارکرد ذاتیِ ترجمه را روشن سازد. وقتیکه ما از پل یکزبان یا فرهنگ عبور میکنیم و به زبان یا فرهنگ دیگر وارد میشویم، ملاحظاتی وارد میدان بازی میشوند. ما عبور از این پل را با باروبنهی فرهنگی و اجتماعی که از چشمانداز فرهنگِ اصلیمان برداشتهایم، شروع میکنیم. همچنان که از پل عبور میکنیم، باید خودمان را برای دیدن چشماندازهای جدیدی که آنسوی پل و رودخانه است آمادهسازیم. سوی دیگرِ پل برایمان مجهول و ناآشناست؛ بیگانهای است که قصد داریم آنها درک کنیم، تفسیر کنیم و با آن ارتباط برقرار کنیم. بااینحال، نمیتوان فرض را بر این گذاشت که چشماندازی که آنسو قرار دارد، با همان رسوم اجتماعی، تاریخی و فرهنگی زبان مبدأ شکلگرفته باشد. پیشفرضهایی که بر مبنای آدابورسوم زبان و فرهنگ خودمان برای تعامل با مردمان آنسوی رود، برای خود در نظر گرفتهایم، احتمالاً درست از آب درنمیآیند. در مواجه با این واقعیت، لازم است یک اصل را تهیه کنیم: ترجمه همیشه منبعث از دگردیسی و دیالوگ بیپایان با سایرین است.
در فرایند عبور از پل، یک دگردیسیِ ذهنی باید صورت پذیرد. لازم است روشهای هماهنگسازیِ زندگی روزانهی خودمان، رویکردها و پدیدههایمان را درک کنیم و واکنشهای ما به رفتار اجتماعی، احتمالاً نباید مشابه رفتاری باشد که در آنسوی پل و در محیطی که زبان و فرهنگ جدیدی حاکم است، باید داشته باشیم. بهعبارتدیگر، بهعبارتدیگر، اگر میخواهیم وارد یک فرهنگ جدید شویم و به شیوهای جدید در تفسیر و تعبیر جهان دستیابیم، لازم است در خود دگردیسی ایجاد کنیم و روش تفکر و درکمان را چیزهای بدیهی و ثابت نپنداریم. از این منظر، میتوان گفت که ترجمه نه زبان مبدأ و نه زبان مقصد است. ترجمه همان چیزی است که در عبور از پل برایمان اتفاق میافتد و در زمان عبور از پل دستخوش دگردیسی و تغییر میشود. برای شروع گفتگو و درک افراد بیگانه، لازم است آغوش گشادهای به روی آنها داشته باشیم. در سطح پیچیدهترِ فلسفی اگر بخواهیم بگوییم، مفهوم ترجمه به لحظه نزدیکتر است، چراکه هیچ دو لحظهای مشابه یکدیگر نیستند و راهی جز ترجمهی مستمر خودمان از یکلحظه به لحظهی بعدی نداریم.
در مفهومی عمیقتر، ترجمه به چالش حمل لحظات پیچیده در زبان و مرزهای فرهنگی میپردازد و بنابراین مترجمان همیشه در قلمرو عدم قطعیت جهتیابی میکنند. واژگان بسیار شکننده هستند و هیچ واژهای نمیتواند کاملاً ماهیت یک وضعیت یا یک احساس را بیان کند. بهعلاوه، بهمحض اینکه یک واژه با واژهی دیگری تماس برقرار میکند، تداعیهای جدید و خاصی از معنا خلق میشوند و از تعریف دستاول واژه فراتر میرود؛ بنابراین، هر ترجمه عبارت است از ایجاد معنای جدیدی که از طریق رویکرد تفسیری و بینش مترجم شکل میگیرد. پیشفرض تمام ترجمههای یکسان است. هر ترجمه گونهای از ترجمهای دیگر است که مفهوم دستیابی به تنها ترجمهی قطعی را مستثنا میکند. مکالمه با متن با هر خواندن ادامه مییابد و بنابراین، با هر تلاشی که در یک ترجمه انجام میگیرد، ادامه مییابد.
این شناخت چالش اصلی و مایهی سرخوردگی در فرایند ترجمه است. این چالش در امید پردهبرداری و کشف یک بینش تفسیری جدید نهفته است که قبلاً مترجم آنها ندیده است و بنابراین تصویرسازی خلاقانه از مترجم را شبیهسازی میکند. این سرخوردگی ناشی از درک شهودی از واژگان، تصاویر و استعارهها و تجربهی ناتوانی از معادلها در زبان مقصد است. چالش و سرخوردگی، در زندگی روزمرهی هر مترجمی باهم صحبت میکنند. نهایتاً اینکه، همیشه ترجمه در تلاش است معادلهای مشابهی پیدا کند نه معادلهای یکسان.
تفاوت زیادی بین نویسنده و مترجم وجود ندارد. نویسنده کار خود را با یک صفحهی سفید آغاز میکند که باید به قدرت تخیل نویسند خود را بسپارد، درحالیکه مترجم با یک صفحهی پر از نوشته روبروست که باید آنها به زبان دیگری بازآفرینی نماید. اگر فعالیت نویسنده را بتوان «آفرینش (خلاقانه)» نامید، پس فعالیت مترجم را نیز میتوان «بازآفرینشگرانه» نامیده میشود. مشغولیت تأویلی و عاطفیِ مترجم با متن، دستکمی از تلاش نویسنده در پر کردن صفحهی سفید ندارد. ممکن است بتوان کار آنها را تلاشی در راستای رسیدن به «سکوت»، پس از چشیدن میوههای حاصل از مشارکت در آفرینش خیالپردازانه و بازآفرینیِ متون، تلقی کرد. ترجمه از طریق دیدگاه تأویلی مترجم پا به هستی میگذارد. بااینوجود، لازم است این نکته را در نظر داشت که چنین چیزی بهعنوان تنها ترجمهی قطعی متن نیست. اوضاعی که در یک متن زبان مبدأ وجود دارد هیچگاه معادل یکسانی در زبان مقصد پیدا نمیکند. چون انواع مختلفی از تفسیر و تعبیرها وجود دارد، انواع مختلفی از ترجمهها با هر ترجمهی جدید از یک متن واحد وجود دارند. یا به بیانی دیگر، اطلاع از عدم توانایی در بازسازی کامل یک متن بیگانه به یکزبان جدید، مترجمان را به واردکردن دیدگاه تأویلی دیگری به کارِ موردنظر ترغیب میکند.
گشتوگذاری در ترجمههای متعدد، اهمیت دیدگاه تأویلی مترجم را بیشتر روشن میسازد و مشخص میکند که چگونه بر درک و دریافت یک متن خارجی که به انگلیسی ترجمهشده است، تأثیر میگذارد. عملکرد تفسیر و برداشتهای متعدد به قلمروی کلامی محدود و منحصر نیست. بعضی افراد فقط نیاز دارند که به اجراهای موسیقیایی و تئاتری متعدد کارهای هنری فکر کنند. شعر «پلنگ» سرودهی راینر ماریا ریلک و شعر چارلز بودلایر به نام «مکاتبات»، هر دو چندین بار ترجمهشدهاند. این را نیز باید در نظر داشت که ترجمههای متعددی از آیات انجیل عرضهشده است. لازم است لحظهای روی اهمیت بسیار زیاد و قدرت دسترسی به ترجمهها و اجراهای متعدد بیندیشیم. پویایی زبان تغییر میکند، واژگان تداعیهای معنایی جدیدی به خود میگیرند و نیازهای عاطفی و زیباییشناختیِ بشر در نوسان است. هر مترجمی به این تغییرات واکنش نشان میدهد و تلاش میکند که قدرت ذاتی را از طریق ضربآهنگ زبان فعلی، زنده سازد؛ بنابراین، هر ترجمه جدیدی خواننده را به ورود در وادی شعر مذکور از زاویهای متفاوت دعوت میکند و خواننده شعر را از نو تجربه میکند. وقتیکه واژهای از زبان مبدأ، توسط پنج مترجمِ یک شعرِ واحد، متفاوت ترجمه میشود، آنگاه خواننده هم به شناخت تفاوتها ترغیب میشود و هم به این فکر میکند که هر دیدگاه تأویلی مترجم، چگونه و تا چه مقدار باعث افزایش درک و شناخت از شعر شده است.
همین نظرات را میتوان راجع به اجراهای موسیقیایی ارائه کرد. تفسیر جدیدی از کنسرت ایتالیایی باخ، توانمندیهای شنیداری افراد را اصلاح میکند. هر تفاوتی که در اجرای جدید وجود داشته باشد، سطح توجه شنوندگان را بالا میبرد و بنابراین آنها را هر بار به خودکار نزدیکتر میکند. هر ترجمه جدید از شعر یا اجرای جدید از آثار موسیقیایی، حساسیت تأویلی افراد و شاید لذتِ خواننده یا شنونده را میپالاید.
ترجمهی متون موسیقیایی، بصری و کلامی، مرزهایی با تعریف روشن را در دهههای گذشته به دست آوردهاند. بسیاری از تکگوییها و مقالات علمی، به این موضوعات اختصاص دارند. بهمرورزمان، برخی از پژوهشها به سطح بالایی از تجرید رسیدهاند که رهنمودهای سودمندی برای هنر یا پیشهی مترجم به ارمغان نمیآورند. میتوان فرض را بر این گذاشت که مترجم، باصلاحیتترین فرد برای صحبت در خصوص روش ترجمه و ابعاد نظری آن باشد. در آینده، مترجمان باید تشویق شوند که در خصوص فرایندهای ترجمهی خودشان تأمل نقادانه داشته باشند و نیز حتماً باید ترجمهها را موردبازنگری و بررسی قرار دهند. حوزهی بررسی ترجمهها در مجلات و روزنامهها، کاملاً ناکافی به نظر میرسد. اگر بخواهیم با تکیهبر تاریخ حرف بزنیم، روشنترین بینشها و شناختها از آثار موسیقیایی و ادبی، توسط نویسندگان و آهنگسازان نگارش شده است.
مباحثی راجع به تأمل دربارهی ترجمه، روششناسیهای ترجمه و هنر و حرفهی ترجمه، نیروی اصلیِ تبلیغ و رشد ارتباطات میان فرهنگی در جهان است؛ اما نگاهی گذرا به آیندهی نزدیک، نیازمند تأمل در این خصوص است که فناوری دیجیتال چطور موجب تغییر پژوهشهای مرتبط با ترجمه خواهد شد، نخست در قلمروی تعبیر و تأویل متن و سپس در نحوهی تعامل خوانندگان و مترجمان با متن. فناوری دیجیتال، امکاناتی را در اختیار ما میگذارد که قبلاً برایم مهیا نبودهاند. اگر به زبان فلسفه بخواهیم بگوییم، ترجمه ارتباطاتی رابین یک نفر و دیگر، بین یکزبان و زبان دیگر ردگیری میکند و به همین خاطر بر مبنای حرکت شکل میگیرد. تابهحال، ثبت و ضبط حرکت انجامپذیر نبود. با رواج فناوری دیجیتال، هم میتوان جنبش و حرکت فرایند ترجمه را ثبت کرد و به شیوهای ملموس آنها اصلاح کرد و هم خواننده میتواند از یک پوزیشن اصلاحشده به یک تعامل قابل اصلاح و تغییر با متن، حرکت کند. ترجمه بهعنوان یک حرکت، بهمنزلهی یک مفهوم بنیادین از ترجمه، مجدداً به تأیید خواهد رسید و برای نخستین بار، میتوان حرکت را از طریق فناوری دیجیتال در تاریخ پژوهشهای مرتبط با ترجمه، ثبت کرد.
دانشگاه دیجیتال به ما اجازه میدهد که تفسیر و تعبیر متون را به جامعترین شیوهی ممکن ارائه دهیم. میتوان اشیائی را خلق کرد که شامل مؤلفههای کلامی، بصری، موسیقیایی و صوتی باشد که با آن بتوان از ابعاد مختلف به یک شیء نزدیک شد و به یک تجربهی حسی چندگانه دستیافت؛ بنابراین، فناوری دیجیتال به ما اجازه میدهد که به درک و شناخت کاملی از یک اثر دستیابیم و بهطور همزمان، بتوانیم تعامل مستمری با آن اثر داشته باشیم. شاید مفهوم اثر هنری جهانشمول، واقعیت جدید در قالب Gesamtverständnis از اثر را پیدا کند.
دانلود رایگان مقاله از ایران پیپر
دیدگاهتان را بنویسید